.خلبان با کمک خلبان صحبت میکرد حواسش نبود بلندگو روشنه.
گفت :
.
.
.
.
.
.
.
.
ممد من میرم میشاشم یه ماچم از این سرمهمانداره میگیرم میام.
سرمهماندار که سرخو سفید شده بود به سرعت رفت سمت کابین.
وسط راه پاش به پایه پیرزنه گیر کرد.
پیرزنه گفت :
مادر عجله نکن گفت اول میره میشاشه !!